بعضی در عنفوان جوانی به مرز کهولت می رسند
هنگامی که انسان به سن پنجاه یا شصت سالگی می رسد سئوالات بسیاری برایش پیش می آید و با سماجت تمام به اعماق وجودش نفوذ می کند و حتی به درون عالمی که برای خود ساخته و به آن تکیه داده سرک میکشند. مهمترین سئوال این است : آیا کشتی عمر بر ساحل زمانه پهلو گرفته و مسافر یا کشتیبان آن منتظر فرود آمدن بر ساحل آرامش می باشد؟ ندایی دیگر پاسخ می دهد : چرا آرامش ؟! هنوز این کشتی توانایی سفر و بادبانهای آن قدرت مقابله با طوفانهای سهمگین را دارد. بنابراین چرا من باید به اعماق زندگی لنگر انداخته و آرام گیرم؟
این ندا و پاسخ از اعماق امید و از افق های دید فلسفی نشأت گرفته و در بیان ماهیت هستی و مفاهیم انسانی و توانائیهای غیرارادی اوست که : «زندگی جامی است سرشار از آگاهی، وجدان و لبریز از عشق است و انسان تا جرعه کامل از آن را ننوشد، سیراب نخواهد شد». آنگاه در می یابی که رسیدنت به ساحل در حالی که بادبانها را درهم پیچیده و لنگر را به اعماق وجود انداخته در حقیقت رسیدن به مفهوم مرگ و زندگی و سنت حیات انسانی بوده است.
این خلاصه از فلسفه های مرگ و زندگی است که برای خود روش های متعددی دارد تا در مقابل مسائل مطرح شده مانند جوانی در عین پیری ،آیا برای دوره جوانی پایانی بوده؟ و یا تاریخ انقضایی دارد؟ و پس از آن اثرش پایان می پذیرد؟ چرا مردم اصرار دارند که پیری پایان زندگی است؟ پاسخ دهد. در مقابل این پافشاری و باور عده ای در عزلت اجباری فرو رفته و عده ای هم توانایی بخشش و آگاهی را از دست داده و در کوره راه های تنگ و باریک و لغزنده قرار گرفته و به سوی وارفتگی هدایت می شوند. در نتیجه قدرت انتخاب آگاهانه را از دست می دهند.
پیرامون این واقعیت ناچاریم از احساسات و نظرات بسیاری از شخصیتهایی که در زندگی از خطوط قرمز و سختی ها عبور کرده اند، آگاه شویم.
غاري الجندلی شاعر ۷۳ ساله گفت : چه بسیار جوانانی که پیری زودرس را سپری می کنند؛ گویا پیر هستند و چه بسیار پیرانی که هنوز دوره بهار جوانی را طی می کنند . من در سن سی سالگی شیفته زنی پنجاه ساله شدم ، شگفتی ها و رفتارهای جوانی را در وجودش می دیدم ، جوانی که به گذشت عمر اقرار نداشت. هرگاه در میان جوانان قرار می گرفت به خاطر بهار همیشگی اش ، دیدگاه خوش بینانه، عشقش به زیبایی ها و گفتارهای شیرین به او حسد می ورزیدند . فصل بهاری بود که نه تابستانی داشت و نه پاییز. طولی نکشید که دریافتم او از من بسیار کوچکتر و جوان تر است .بگذریم از اینکه سن خودم را فاش کردم ولی اکنون نمی توانم باور کنم که از مرز چهل سالگی عبور کرده و نمی توانم مانند یک مرد چهل ساله رفتار کنم. بلکه مانند یک جوان بیست ساله در رویاهای فردا بسر می برم و از زندگی لذت می برم ،همان طور که دوست می داشتم . زیرا در شکار لحظات خوشبختی (که بسیاری از آنها را در جوانی هدر داده بودم) آزموده تر شدم و تمایل ندارم چیزی از آنها را از دست بدهم.
هنگامی که یک فرد به کهنسالی میرسد رفتار و عواطفش شفاف تر می گردد. برای مثال یک جوان به عواطف خود نسبت به فرزندش خیلی بذل و توجه می کند اما یک فرد پیر در ابراز عواطف خود نسبت به فرزند یا نوه ، از یک جوان به مراتب بیشتر است. هنگامی که انسان به دوران پیری و کهولت می رسد، بیشتر به ابراز عشق و محبت می پردازد ، بیشتر به گرمی نیاز دارد و بیش از آنکه مهر و محبت را از دیگران بپذیرد ، خود آن را به دیگران هدیه می دهد و در آن لذتی می یابد که بالا تراز آن را نمی توان یافت . شعور و احساسات انسانی به سن خاصی وابسته نیست و در سن معینی هم متوقف نمی شود ، بلکه در سنین کهنسالی شفاف تر و عمیق تر نیز می گردند. چرا! چنانچه یک فرد پیر مهر بورزد و علاقمند شود احساسی عمیق تر و استوارتری خواهد داشت و وفاداری کم نظیری را به نمایش می گذارد، گویی آنچه که هست برای فردایی که در اشتیاقش بسر برده می سازد.
نبیله نابلسی (هنرمند) : احساسات و عواطف انسانی با ابزارعمر و سن آدمیان خواه زن، مرد، جوان و ... سنجش نمی شود. این عواطف و سن و سالی و به هر سو و هر شیء ممکن است تجلی کند. شاید میان زن و مرد و زن میانسالی نسبت به کودک یا به یک حیوان "منظورم علاقه به یک گربه یا یک سگ یا هر چیز دیگر "معطوف شود. معتقدم این احساسات در حد و سن معینی" مخصوصاً نزد زنان " حتی در سنین پیری بی روح و بی ثمر نمی گردد، بلکه به شکل واضح تر و شفاف تر و بزرگتری ممکن است بیان شود و هر چه سن بالاتر رود، چشمه دلبستگی نیز جوشان تر می گردد. از آن روست که زن همواره بخشنده و مهرورز و در بیان احساسات خود راستگو شجاع تر و باجرأت تر است. این بخشندگی پس از دوره جوانی افزون تر می گردد. زنی که سرشار از روحیه است در طول حیات خود جوان می ماند و هرگز پیر نمی شود. مشاعر جوانی و شکوفایی احساسات و تازگی در وجودش نهفته است، ابراز عشق و محبت به فرزندان و نوادگان و هر کسی که پیرامون اوست و حتی دوستان، به زندگیش صفا و گرمی میبخشد و هر چه غبار روزگار بر دوشش سنگینی کند، دشوار و سخت نخواهد بود بلکه به خاطر روحیه عالی و نشاط جوانی سبک و قابل تحمل خواهد بود.
سلیمان حسین گفت :آینده در واقع اندوخته های حال و ادامه راه گذشته است، در این صورت سالها به یکدیگر متصل شده و از تجارب ساعت ها و دقیقه های گذشته بهره گرفته، نشاط جوانی و هوشمندی کهنسالی به دست می آید تا عقل را آگاه تر و قلب را مطمئن در بیابیم. در میان آنها شکافی نبوده و بین جنبش و بخشش جدایی نیست که گوشه نشینی را تحمیل کند و اگر برای من یا هر انسان دیگری چنین اتفاقی بیفتد، در واقع دچار ضایعه بزرگی شده و سهمیه عمرش به نیم ، حتی کمتر از آن تقلیل یافته است. به عبارتی دیگر؛ به انتظار مرگ نشستن است، مرگی که بر زندگی او سایه انداخته است. البته زمانی که شعور و وظایف انسانی به فراموشی سپرده شود در حقیقت مرگ آدمی فرا می رسد و نه در وقت مردن.
- زندگی زیباست و زیبایی آن از درون توست . زیبایی آن از عشق سرچشمه می گیرد .
عشق به همه چیز در مواقع تأثیرگذاری و تأثیر پذیری و حتی به هنگام مشکلات ، عشق معنا پیدا می کند. اکنون که در مرز شصت سالگی همان زیبایی را با همان دیدگاه ها و همان گونه که انتظار داشتم و با همان حس و شوری که در بیست سالگی و یا سی سالگی داشتم می بینم ،زن به نظرم زیباتر جلوه می کند و دیدگاهم نسبت به او، یک خواست جنسی نیست، بلکه در جهت شناخت اوست. جایگاه و موقعیت وی در زندگی انسان تغییر یافته و همچنین که فرزندان تنها امتدادی از نسل تو نبوده، بلکه سازندگان فردا و چشمه ای از بخشش هستی و رمز ماندگاری می باشند. حتی دیدگاهم به ثروت و مال اینکه تنها وسیله ای برای رفع احتیاجات نیست. بلکه مشارکتی برای بنیان جامعه است و استواری ارزشهای سازنده اجتماعی آن گردیده است.
در دوران کهولت روح جوانی پایان نمی یابد و شعله آن رو به سردی و خاموشی نمی گراید. طلوع خورشید را آنطور نظاره می کنم که چشم هایم به زیبایی آن، پرفروغ گشته و هنگامی که به تماشای شبهای رویایی و ماه و ستاره و زیبایی اش مینشینم شیفته و مفتون آنها می گردم و آنگاه که در خلوت رویا به سر می برم، رویاهایم پیرامون محبوبی است که قلبم را به خود مشغول ساخته ،می شتابد و به سویش مشتاقانه پرمی کشد آنگاه که به خشم می آیم تنشی در درونم ایجاد و به دنبالش طیف شادی به سراغم می آید .عمر همان عمر است و زندگی همان زندگی است. تنها باید بیاموزیم که چگونه عمر را سپری کنیم و آن را زنده، شاداب و با طراوت نگاه داریم و در هاله ای از عشق و امید قرار دهیم. با نیرو و توان مضاعف و با بذل و بخشش همیشگی تلاش کنیم. آنگاه شبح پیری جرأت قدم نهادن در زندگی مان را پیدا نخواهد کرد و نمی تواند صورتمان را چروک، انداممان را خسته ،عقلمان را ناتوان و قلبمان را فرسوده کند. از پیری که روح جوانی در آن ندمد و جوانی که در دریای عشق و امید شنا نکند، باید دوری کرد.
خانم فلک تیمور: مسلم است که جوانی و جوان بودن در سن معینی متوقف نمی شود و سنین جوانی همواره با بذل و بخشش سنجش می شود و مادامی که تلاش ، بخشندگی و توان خوشبینی داشته باشی روح جوانی در نهاد تو جای دارد. درست است که جوانی در سن و سال پایان نمی یابد ولی می بینیم بسیاری از جوانان در سن جوانی، دوران پیری را طی می کنند ، فاقد نشاط روحی و فکری بوده و از آینده نگری دور هستند. این حالت ها اثرات زیان بار ،جسمی، روانی و رفتاری در زندگی روزمره شان باقی می گذارد و اغلب ناتوان و بدون انگیزه بسر برده و از روحیه شاداب و نشاطی که لازمه شور جوانی است، برخوردار نیستند. همچنین زندگی پرخلا و کسل کننده ای دارند و در ناتوانی مفرط بسرمی برند، گویی که دوره پیری و کهولت را با تمام معنی طی می کنند.
جوانی با تعریف فراگیر آن: دورانی از زندگی است که همواره با عطا و بخشش همراه بوده و دارای حرکتی نیرومند ، با شتاب ، آینده نگری و دوراندیشی به افقهای آینده می باشد و نسبت به آن خوشبین است و از آن روست که مرا علیرغم داشتن مشکلات و گرفتاریهای شغلی و اجتماعی این گونه خوشبین میبینی.
جوانی یعنی اینکه احساس کنی نیروی محرک و سازنده ای را در اختیار دارید. برای مثال: حقیقتاً احساس میکنم که ۲۴ ساعت زمان در ظرف شبانه روز برایم کافی نیست و آرزوها و رویاها و مسئولیت هایم بیشتر و بزرگتر از این زمان است. احساس می کنم که هنوز حرکت خود را شروع نکرده ام، و نسبت به دو سال قبل به شتاب بیشتری نیاز دارم.
زندگی زیبا است و با فداکاری و بخشش همراه است .لازم است انسان همواره بذل محبت کند و منتظر پاسخ آن هم نباشد جوانی شور و نشاطی است که در هیچ مرحله ای از عمر متوقف نمی شود در این راستا باید شاداب و پویا باشیم و مادامی که یک فرد در جامعه می تواند مؤثر و سازنده و در عرصه های مختلف زندگی مفید واقع شود، باید حضور فعالی داشته باشد.
جوانی به معنی لحظات نوین و تازه در زندگی است.
مادامی که انسان دارای حیات و جنبش است باید با تازگی و نشاط جوانی، زندگی را به پیش ببرد. گفته می شود جوانی؛ قلب جوانی است و حکمت و عقل از زیبایی آن محافظت می کند. با بسیاری از افراد که سنشان از ۱۰۰ سال تجاوز کرده بود ملاقات کردم در درونشان جنبش حرارت زندگی و رغبتی وصف ناشدنی و در سعی و تلاش روزافزون دیدم و این بدان معنی نیست که چون زمان را از دست داده که آن یک امری حتمی و اجتناب ناپذیر است ، بلکه در تلاش برای جبران آن هستند. اما علما و دانشمندان که رسالت ادبی یا اجتماعی بر دوش دارند، خود دارای نیروی نهفته اند و همواره در راستای اعتلای جامعه تلاش می کنند و دانش و تجربیات خود را همواره تقدیم می کنند و حتی پس از گذشت سالیان درازی از عمرشان می بینیم که هنوز روح جوانی و شادابی و جوانمردی شان در جامعه جریان دارد، چون این نشاط و شادابی را به نیروهای جدید و جوان منتقل کردند و از افکارشان و داده شان الهام گرفته می شود.
جوانی را با عمر بیولوژیک نباید محاسبه کنیم، گاهی از دست دادن امید و یا از دست دادن مفهوم حیات و زندگی، یک جوان سی ساله از نعمت جوانی محروم می.شود مصراع این بیت که می گوید: «ای کاش روزی جوانی باز گردد تا بدو بگویم که پیری با من چه ها کرد». بر این باورم که خیلی ها به این لحظات" پیری" نخواهند رسید!! انسان با گذشت هر روز زندگی خود را یک درجه ارتقا می دهد .توان و طاقت جوانی ، حکمت و معرفت و عشق به زندگی را در وجودش افزایش میدهد.
در پایان از خواننده گرامی می خواهم که قلب و روحش را با نیروی عظیم جوانی نیرومند سازد تا بتوانیم برای فرزندانمان، جوانان و مردان و زنان آینده فردایی بس درخشان و با امنیت بسازیم